سلام
راستش چند وقتی هست که ایدهی برگزاری این دوره توی سرمه و هی عقب انداختمش. حالا ولی گفتم با فکر به مرگ ( :))) ) یه کمی خودم رو به چالش بکشم برای شروع این دوره. گفتم هر چیزی که به ذهنم رسید رو بنویسم تا اگر پایه بودید دوره رو به زودی شروع کنیم. (راستش دوست دارم قبل از مرگم یک بار دوره رو برای چند نفر دوست خوب برگزار کنم.)
دوره برای چه کسی میتونه مناسب باشه؟
اگر توی زندگیتون نمیدونین که علاقه یا passionتون چیه، یا اگه علایق مختلفی دارین و نمیدونین تهش قراره چی بشه، اگر احساس میکنین شادی و زندگی در جایی دیگه هستند، اگه فکر میکنین باید همه چی رو از اول بسازین، اگه بعضی وقتها دچار «که چی بشه» میشین، اگه میخوای یه بازنگری توی باورها و اندیشههات داشته باشی و ممکنه بعضیاشونو تغییر بدی، اگه میخوای یه مسیرهای جدیدی رو مزهمزه کنی. شده گاهی احساس کنید که توی زندگیتون دارید به چند مسیر مختلف کشیده میشید؟ یا شده احساس کنید که توی بنبست افتادید و نمیدونید کدوم طرف باید برید. یا مثلا زندگیتون یه بخشهای متنوعی داره که نمیدونید چطور به هم وصل میشن.
قراره چیکار کنیم؟
خط اصلی دوره کتاب Designing Your Lifeه. این یک کتاب زرد نیست، نویسندگانش استادان دانشگاه استنفورد هستند که سالها تجربهی طراحی محصولات و … داشتند و بعد یک درس اختیاری با این عنوان توی استنفورد برگزار کردند و بعد هم این کتاب رو نوشتند. میخوایم در ۸-۱۰ جلسه این کتاب رو با هم دیگه بخونیم، تمرین کنیم و … . ولی در کنار این مسیر اصلی، ممکنه برای هر بخشی، از کتابها و نکات دیگه هم استفاده کنیم. برای آشنایی بیشتر با این کتاب و نویسندههاش میتونین توی یوتیوب جستجو کنین، مثلا این یک سخنرانیشونه
خروجی ملموس دوره چیه؟
شاید بشه گفت خروجی دوره یاد گرفتن طراحی زندگیه! و اینکه این طراحی یک چیز یکباره نیست و قراره بعدها همین دوره رو خودتون برای خودتون بارها تکرارش کنین و طرحهای مختلف برای زندگیتون بسازین.
برای این کار شما یاد میگیرین که بتونین وضعیت فعلیتون رو به نوعی ارزیابی کنین. مثلا وضعیت سلامت، عشق، بازی و کار در زندگیتون چطوره.
برای داشتن یک زندگی یکپارچه، اصیل و رضایتمند، دیدگاهتون در مورد کار و زندگی رو مینویسید که قراره به عنوان قطبنمای شما در مسیر زندگی عمل کنند.
برای شناخت خودتون، ژورنال مینویسین و کلا یه مقدار با علایق، استعدادها و شوقهای زندگیتون که ممکنه ازشون غافل باشید آشنا میشید. ممکنه هر بار که دارید زندگیتون رو طراحی میکنید از یک زاویهی جدید به خودتون نگاه کنید. مثلا یک بار به استعدادهاتون، یک بار به تیپ شخصیتون، یک بار به کارهایی که موقع انجامش در حالت flow قرار میگیرین، به کارهایی که بهتون انرژی میدن، کارهایی که براتون معنادار هستند و … .
بعد ایدهپردازی میکنید تا اون علایق و شوقها رو بتونین بیشتر زندگی کنین. یاد میگیرین چطور عملگرا باشید و مسیرهای مختلف زندگیتون رو مزهمزه کنید.
شاید بشه موارد دیگه رو هم اضافه کرد، برای هر کدوم از موارد بالا، معمولا شما یک سری تمرین انجام میدین و اون تمرینات رو میتونین بعدها هی انجام بدین و بسته به نیازتون عمیقتر بشین.
خلاصه بگم از من میشنوین احتمالا بعد از دوره زندگیتون تغییرات خوبی بکنه.
نحوهی برگزاری دوره
من سعی میکنم تجربیات قبلی که از خوندن گروهی این کتاب داشتم و تجربیات کارگاه رو اینجا هم استفاده کنم. مسیر اصلی دوره کتاب Designing Your Lifeه.
پس حدودا ۸ الی ۱۰ جلسه خواهیم داشت. هر هفته یک جلسهی ۳ ساعته. توی هر جلسه، شاید یکسوم جلسه به مرور مطالب فصل مرتبط از کتاب میگذره، یه جاهایی ممکنه منابع دیگهای کمک کنند و از اونا هم استفاده میکنیم. بقیهی زمان جلسه رو به طراحی میگذرونیم، این طراحی شامل نوشتن، ایدهپردازی، صحبت در مورد ایدههامون، یادگیری از خودمون و یادگیری از همدیگه خواهد بود. هدف صرف یادگیری یه سری مفهوم تئوری نیست، بلکه میخواهیم مهارت پیدا کنیم.
پیشنیازهای دوره
شاید مهمترین پیشنیاز دوره، نیازه!
یعنی توی زندگیتون احساس نیاز کنید به چنین چیزی. مثلا شاید بهتر باشه تجربهی کاری داشته باشین و سختیهای کار رو چشیده باشید. پس میتونم بگم اصلیترین نیاز این دوره، داشتن دغدغهس. البته که خواندن، نوشتن، کنجکاوی، تعهد و همراهی با گروه هم نیازه.
اطلاعات دوره:
زمان: احتمالا دوشنبهها ساعت ۵:۳۰ الی ۸:۳۰،
زمان شروع: دوشنبه ۲۰م دیماه، جلسهی اول.
جلسهی صفر و آشنایی با دوره: یک جلسهی آنلاین چهارشنبه ۱۵م دیماه ساعت ۱۸ برگزار میکنیم که اونجا در مورد دوره یه آشنایی کلی پیدا کنین. این جلسه رو همه میتونن شرکت کنند و بعد از جلسه برای شرکت در دوره تصمیم بگیرند. (البته اگه ظرفیت مونده باشه)
مکان: احتمالا یه کافهای وسطهای شهر (یه اتاق یا فضای نسبتا ایزوله برای خودمون)
هزینه: یکمیلیون و هفتصد هزار تومن. (بازم مثل کارگاه، هدف اصلی برگزاری دورهس، بنابراین اگر واقعا دوست دارید در دوره شرکت کنید نگران هزینهش نباشید.)
ظرفیت: ۶-۸نفر
و اما داستان دوره
اگر حوصله دارید، بذارید یه مقدار از داستان این دوره بگم.
تابستون سال ۹۵ یا ۹۶، رفته بودم باغ کتاب، یه دفتر قشنگ بزرگی خریدم و توی صفحهی اولش نوشتم این دفتر پروژهی معنای زندگیه!
یه کمی برگردیم عقبتر، تقریبا از همون سالهای اول دانشگاه، یه مسالهای همینجوری رفته بود توی ذهن من، اونم معنای زندگی بود. هر چی کتاب در موردش پیدا میکردم، میخریدم و هر کدوم رو هم تا یه جایی میخوندم، همیشه این کتابها برام جذابتر از کتابهای درسی رشتهی خودم بودند. حتی اون موقع که اون دفتر رو خریدم، یه جایی نوشتم که الان ترجیح میدم سه سال از عمرم رو بذارم پای این پروژهی معنای زندگی به جای اینکه روی پایاننامهی کارشناسی ارشدم وقت بذارم، که تهش فقط خودم، استاد راهنمام و استاد ممتحنم ممکنه بخونن و بعدش دیگه خاک بخوره.
یعنی میگفتم اگه من سه سال از عمرم رو بذارم و هر چیزی که در این زمینه میتونم رو بخونم، یکی اینکه مسالهی واقعی خودم حل میشه، بعدشم اگه یه پست توی وبلاگ بنویسم در موردش، قطعا تعداد افراد بیشتری میخونند تا پایاننامهی ارشدم!
گذشت و گذشت، من ارشد رو بدون پایاننامه گذروندم.
سال ۹۸ هم گذشت و سال ۱۴۰۰ هم شد.
توی اون دفترم، بعضا یه سری کتاب یا مقاله یا لینک یا سخنرانی مینوشتم پشت سر هم که باید اینو بخونم، یا مثلا اینو خوندم و خلاصهش شد این. چیزی که یادمه اینه که اون شروع و اون دفتر، سرمنشا اتفاقات عجیب و جالبی در زندگی من شد. مثلا یادمه یه جایی که دنبال معنای زندگی بودم، فهمیدم که باید برای حل این مساله برم سراغ شناخت انسان. بعد گفتم میخوام از هر طریقی که میشه به این معرفت برسم، میخواد بودا باشه، قرآن باشه، فروید باشه یا هر چی. هر کس، هر کجای دنیا، چیزی گفته میارزه که برم بخونم.
همین از دهنم در نیومده بود با یه سری سخنرانی در مورد فروید آشنا شدم. بعد شانسی خواهرم یه پست از یه کانال تلگرامی برام فرستاد و منم الکی دنبالش کردم و فهمیدم صاحب کانال داره یه دورهی یونگ برگزار میکنه و اونم شرکت کردم. بعد شانسی شانسی با یه کتابی توی مدرسهی اشتغال آشنا شدم. از این اتفاقات اگر بگم خیلی زیاد میشه و جالبیش این بود که وقتی گوشهام رو تیز کردم از هر طرف یه چیزی پیدا میشد. مثلا یهو میدیدی یک آدمی که اصلا نمیشناسی، سر راهت قرار میگیره، یه سرنخ بهت میده و میره. ممکنه اون سر نخ یه جا یه مستند در مورد یک هنرمند باشه، یک کتاب باشه، یک جمله باشه و … .
خلاصه الان که به گذشته نگاه میکنم، میفهمم که در این مسیر، برام یه چیزهایی مشخص شده، مثلا من برگزاری کارگاه تجربهی چوب رو یه جورایی میتونم در این مسیر ببینم. یعنی یاد روزهایی میفتم که هی با خودم میگفتم من کی هستم؟ علایق من چیاست؟ وقتی چوب میتراشم خیلی حال میده، من چیا بلدم؟ من توی چه کارهایی خوب هستم؟ هی جواب اینا رو سعی میکردم با هم ترکیب کنم و مثلا میرسیدم به یاددادن فلسفه با کاریکاتور به کودکان! و … . خود کارگاه و آدمای جالبش هم در این مسیر خیلی کمک کردند، کارگاه اولین جایی بود که من احساس کردم یه جورایی نقاط مختلف و پراکندهی زندگیم به هم وصل میشن و مثل این صورتهای فلکی مثلا یه تصویری میسازن، مثل تصویر یه پرنده.
یه اتفاق جالبتر در این مسیر، پیدا کردن آدمهای مشابه خودته، یه جاهایی از راه آدم فکر میکنه که لابد یه مرضی، مشکلی داره که اینجوری فکر میکنه، چرا بقیه مثل من اینقدر دنبال سوال و معنای زندگی و نمیدونم این چیزا نیستند؟ چرا بقیه تکلیفشون با خودشون و زندگیشون مشخصه؟ من چمه؟ یه جاهایی آدم به خودش شک میکنه، انگار که افتادی توی یک بازار شلوغ و هر کسی با جدیت تمام به کار خودش مشغوله، ولی تو سرگشتهای و میگردی، وقتی یه نفر مثل خودت ببینی، یه کمی شکت به خودت کم میشه، و یهو از همه جا بیخبر یکی از همکلاسیهای همون کلاس یونگ برات یه آهنگی میفرسته با این شعر:
(نه من بیهوده گرد کوچه و بازار میگردم / مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم)
همیشه از همون چند سال پیش آرزو داشتم که با بقیه در این مسیر صحبت کنم. همیشه احساس میکنم که اتفاقات در زمان مناسب خودشون اتفاق میافتند و چند وقتی هست که احساس میکنم که باید این کار رو شروع کنم. راستش میدونم که صددرصد آمادهی برگزاری چنین دورهای نیستم و میدونم که اصلا امکانپذیر نیست و چنین ادعایی هم ندارم. حالا احساس میکنم که میتونم به چند نفر که اونا هم توی بازار دارن میگردن کمک کنم، جوابی پیش من وجود نداره، جواب رو شما قراره بسازین و من صرفا میتونم مثل کارگاه فضا رو ایجاد کنم، تمرکز کنین و با آگاهی و مسئولیت داستان زندگیتون رو بنویسین.